قافله زندگی به سرعت در حال حرکت است یک روز از مادر زاده می شویم نوزادی هستیم که از خود هییچ قدرت و اراده ای نداریم ؛کم کم بزرگ و بزرگتر می شویم ؛می توانیم بنشینیم ؛راه برویم و......
فردا و فرداها باز هم بزرگتر می شویم نوجوانی و خاطرات شیرین و احیانآ شیطنت ها و شور و شادی وزمانی دیگر بهار عمر و جوانی با همه غرور؛ قدرت و شیوایی اش جلوه گر میشود دورانی که دوباره هرگز تکرار نخواهد شد و هیچکس تا آن را از دست نداده قدرش را نمی داند.
بالاخره جوانی هم با همه شیرینی ها و شادابیش رخت برمی بندد و ناباورانه و بر خلاف میل ما راهش را می کشد و می رود.
اینک ما مانده ایم و میانسالی دیگر از آن همه شور و غرور جوانی خبری نیست ویواش یواش بیماری هایی از قبیل : کمردرد پادرد؛ فشارخون؛افزایش قند و چربی خون و ......خود را نمایان می کنند
آیا با خود فکر کرده اید ما از چه سالی پیر میشویم؟؟
چرا بعضی ها از سنین جوانی پیر می شوند؟؟
وچرا بعضی از پیران هنوز سرشار از انرژی و نشاط جوانی هستند؟؟
آیا فقط نشانه پیری سفید شدن موها ویا به دست گرفتن عصاست؟؟
چرا کسانی همچون خواجه اهل راز حافظ شیراز ویا ملای روم مولانا و دیگران در سنین کهولت وپیری اشعار و گفتاری جوانانه دارند؟؟
و هزاران سؤال وابهام دیگر

نمایش تصویر در وضیعت عادی